ماجراهای مانلی 13
مانلی چهار ساله کودکستان میرفت و مربی شون بهش گفته بود: شمردن بلدی؟
مانلی با اعتماد به نفس بالا گفت: بله، بابام یادم داده
مربی پرسید: حوب بشمر
مانلی: یک، دو، سه، .... هشت، نه، ده، سرباز، بی بی، شاه ....
قیافه من موقعی که بعدش میرفتم کودکستان دنبالش رو تجسم کنین فقط...
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۶/۱۱ ساعت 4 AM توسط دکتر هومن
|
خاطرات تلخ و شیرین کار کردن با حیوانات را با شما مرور می کردم.الآن کارهای دیگری هم می کنم!