10 دردسر دامپزشک بودن در ایران
اصولا دامپزشک بودن به خودی خود مشکل آفرین هست چه برسد که شما در کشور فخیمه ایران دامپزشک باشید که ثروت دوممان بعد از نفت، منابع حیوانی است. خیلی خوب است که در کشوری دامپزشک باشید که دومین منبع عظیمش، "دام" باشد و احتمالا شما اصلا نمیدانید ما چقدر حیوان دورو برمان داریم. فلذا از آنجا که یک روز در سال را به نام پر طمطراق ما دامپزشکان نامگذاری کرده اند، بر آن شدیم که 10 دردسر دامپزشک بودن در ایران را برایتان بازگو کنیم، باشد که رستگار شوید.
1) اصولا وقتی شما در همان اوان جوانی در رشته دامپزشکی قبول میشوید، همه اطرافیان و فامیل دور و نزدیک به چشم یک عقب افتاده نگاهتان میکنند که در هیچ رشته دیگری از جمله پزشکی قبول نشده اید و لاجرم به دامپزشک شدن بسنده کرده اید و هرچه شما برایشان توضیح دهید که به رب و رسول من با علاقه شخصی پا به این رشته گذاشته ام به خوردشان نمیرود که نمیرود. من خودم یک عمه داشتم که وقتی شنید که در رشته دامپزشکی قبول شدم نگاه ترحم آمیزی به من انداخت و همانطور که به پشتم میزد گفت: اشکال نداره هومن جان، خب از سربازی رفتن که بهتره!!!
2) از دیگر دردسر های دامپزشک بودن در ایران این است که پدرتان به مدت یک سال بعد از قبولی تان در رشته دامپزشکی با شما قهر میکند و تا پایان عمرتان باید سرکوفت دامپزشک شدن را بخورید. میگویید نه؟ مثلا همین ابوی محترم خودمان. وقتی که شنید که من هم در رشته پزشکی قبول شده ام هم دامپزشکی ولی قصد ثبت نام در رشته دامپزشکی را دارم، همان کارهایی که در بالا برایتان گفتم را کرد.
3) حالا شما وارد دانشکده دامپزشکی شده اید و این زمانی ست که دردسرهای اصلی تان یواش یواش آغاز میشود، به این دلیل که اصولا در ایران کلمه دکتر، صرفا جهت به کار بردن لقب پزشکان به کار برده میشود واگر شما در دیگر رشته ها، مثلا تاریخ، فلسفه، کامپیوتر... فول پرفسور هم باشید به چشم نمی آیید. به همین دلیل وقتی با مادر مکرمه در زمان دانشجویی صحبت میکردیم بسیار منطقی با من بحث میکرد که چرا نرفتم که "دکتری" بخونم و هرچه من توضیح میدادم که مادر جان رشته ما هم دکتری ست به خرجش نمیرفت و مثلا من دو عدد دوست به نام مهران داشتم که یکی هم کلاسی ام بود و دیگری در رشته پزشکی مشغول به تحصیل بود و مادرم میگفت "مهران زنگ زد" و وقتی میپرسیدم کدام مهران؟ در پاسخ نگاه عاقل اندر سفیهی به من می انداخت و میگفت" همون دکتره دیگه !!!".
4) به محض آن که در رشته دامپزشکی قبول می شوید، شوخی های دوستان و هم سن و سال های فامیل با شما آغاز میشود. پسر عمه تان کله پسر عمویتان را میاورد جلو و از شما میخواهد که معاینه اش کنید و آن یکی پسر عمه تان میزند زیر خنده و میگوید " بابا این متخصص حیوانات اهلیه نه وحشی" !!!
5) بعد از فارغ التحصیلی تازه مشکلات جدید به سراغتان میآید. سربازی که میروید سرگروهبان تان به محض این که میفهمد شما دکتر هستید ابتدا کلی عزت تپانتان میکند و به دفترش دعوتتان میکند و یک چایی جوشیده هم میدهد بهتان و همینطور که سرش را جلو میاورد آرام در گوشتان از یک مشکل خیلی شخصی اش برایتان میگوید و از شما راه درمانش را میپرسد و وقتی شما با شرم و خجالت ابراز بی اطلاعی میکنید، تعجب میکند و میپرسد که مگر دکتر نیستی؟ و وقتی شما میگویید که دکتر هستید اما از نوع دامپزشکش، ابتدا با تعجب نگاهتان می کند و بعد با عصبانیت در حالی که از اتاقش بیرونتان میکند زیر لب با خود میگوید" فکر کردم دکتره!" و شما باید تا آخر دوره آموزشی، یک شب در میان کشیک بدهید.
6) بعد ها که مطب باز میکنید، تازه مشکلات جدیدتری به سراغتان میاید. مثلا پشت میزتان نشسته اید و یکهو هفت هشت نفر، بزرگ و کوچک میایند داخل اتاق. هرچه میگردی میانشان حیوانی برای معاینه کردن نمیبینی، بعد که میپرسی حیوانتان کجاست؟ یکی جلو میاید و کف دستش یک لاکپشت 5 سانتی را نشانتان میدهد و میگوید سرما خورده! وشما تعجب میکنید که چرا این اساتید، بچه محله هایشان را با خودشان نیاورده اند!. یا مثلا خانم مسنی که گربه وحشی اش را برای معاینه آورده و بعد از کلی چنگ خوردن و گاز گرفته شدن معاینه اش میکنید و قبل از معاینه شدن فرار کرده و کلی از لوازمتان را شکسته و بهم ریخته، از خانم صاحب گربه میپرسید گربه تان همیشه از این کارها میکند، در حالی که گربه اش را نوازش میکند و قربان صدفه اش میرود در جوابتان خیلی فروتنانه جواب میدهد" نه قربونش برم، اینجا که میاد خیلی ماخوذ به حیا میشه!". و یا مثلا میخواهید تزریقی برای سگی بکنید و خانم صاحب سگ میگوید دل دیدن این صحنه را ندارد و از اتاق بیرون میرود و وقتی شما مشغول تزریق میشوید، حیوان شروع به زوزه کشیدن میکند و خانم از همان بیرون اتاق معاینه جیغ میزند و از شما از همانجا میپرسد" جکیه؟ جکیه؟" ! و شما قاعدتا باید پاسخ بدهید که" پ نه پ، منم، دارم با جکی همزاد پنداری میکنم.!!!
7) از همه اینها که بگذریم، بعضی وقت ها دامپزشک بودن خیلی هم خوب است و شما را تبدیل به یک قهرمان میکند. مثلا نیمه شب بر سر بالین اسبی میروید که سخت زایی دارد و نمیتواند کره اش را به دنیا بیاورد. صاحبش آویزان شما میشود که مادیانش را نجات دهید. شما دست به کار میشوید، بعد از چند ساعت کشتی گرفتن با مادیان محترمه و کره محترمشان، بلاخره موفق به فارغ کردنش میشوید، در حالی که تمام هیکلتان را خونابه فرا گرفته. همه تشویقتان میکنند، بخصوص صاحب مادیان و به شما قول میدهد که جبران کند و شما حسابی خرکیف میشوید و احساس سوپرمن بودن به شما دست میدهد. چند روز بعد که برای ویزیت به همان اصطبل میروید، میشنوید که یکی از کارگرهای آنجا بلند بلند نامتان را صدا میزند و بد و بیراه بهتان میگوید و با خودش میخندد. بعد که با تعجب به سوی صدا میروید، میبینید که آن کسی را که صدایش میکند شما نیستید، بلکه کارگر مذکور مشغول سر و کله زدن با کره اسبی است که چند روز پیش به دنیا آوردینش، بعد متوجه میشوید که منظور صاحب مادیان از این که گفته بود جبران میکند چیست، بله، او به خاطر علاقه وافرش به شما نام شما را بروی کره اسبش گذاشته! ولی باز هم جای شکرش باقیست که مریض شما اسب بوده نه خر!!!
8) از دیگر دردسر های دامپزشک بودن آن است که در هر مهمانی که میروید و به محض آنکه میفهمند که شغل شما چیست، شروع میکنند سوالهایی که من نمیدانم از کجاهایشان در میاورند و یا اصلا به چه دردشان میخورد و انتظار دارند که شما همچون دایرالمعارف متحرک همه را جواب بدهید. من نمیدانم به چه درد طرف میخورد که آیا دایناسورها هم لوزالمعده داشته اند یا نه؟ و یا پشه ها، رنگ ارغوانی را میبینند؟ سگ ها چرا در زمان قضای حاجت پایشان را به دیوار میگیرند؟ تشخیص جنسیت چلچله های پرسرخ سر سیاه دشتهای استپی شمال روسیه چگونه است؟. خیلی دوست دارم اینجور موقع ها یک نفر آینه ای بگیرد که قیافه خودم را ببینم.
9) دردسر دیگر دامپزشک بودن آن است که مثلا اگر کسی به پزشک معالجش مراجعه کند و در همان هنگام موبایلش زنگ بزند میتواند بگوید مطب دکتر هستم، و اگر طرف بپرسد چه دکتری؟ میتواند خیلی راحت بگوید مثلا، دکتر چشم، دکتر قلب، دکترمغز. اما اگر این اتفاق در مطب شما اتفاق بیافتد، طرف احتمالا میگوید، دکتر سگ، دکتر اسب، دکتر خر ...
10) و آخرین و بزرگترین دردسر این است که اگر شما دامپزشک نباشید فقط دامپزشک نیستید ولی اگر دامپزشک باشید، فقط دامپزشک هستید.
خاطرات تلخ و شیرین کار کردن با حیوانات را با شما مرور می کردم.الآن کارهای دیگری هم می کنم!